پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

گوشه ای از نامه ی خصوصی

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ب.ظ

ساعت ۲۲ و ۳۳ دقیقه بود.

همه ی ساعت ها عجیب جذاب می شوند چطور؟
چه کسی دارد از این بازی با اعداد لذت می برد؟

بگذریم


باز آمده ام کِ بگویم تقصیر آنها بود،
تقصیر آنها بود ک گریه ام گرفت،
تقصیر آنها بود کِ وا دادم،
تمام این حرف های بی ربط را ب زور چپانده بودم داخل دهانم؛ سه ماه است ک چپانده ام...
تقصیر آنها بود کِ نتوانستم تحمل کنم.

من بی خرد شده ام...
من دوستِ بی خردِ توعم کِ بلد نیست حرف بزند اخیرا...
من دوستِ ترسیده ی تو عم کِ بِ عزای واقعه ی نیامده مشکی پوش شده است.
من دوستِ کم تحمل توعم کِ حتی نمیتواند تصور کند نبیند تو را...
خیال اینچنین مرا بِ زانو در آورده است ببین روز واقعه چِ خواهد بود!

من را ببخش کِ نتوانستم تحمل کنم.

  • ۹۸/۰۸/۲۹
  • زهرا فلسفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی