پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

پَس کوچه

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ق.ظ

آمده ام اینجا در گوشه ای گم شده وُ خاک گرفته وُ کم رفت و آمد نشسته ام، با مدادِ کم رمغِ نیمه جانی، روزمرگی هایم را در تکه ورقی کاهی نوشته، به درُ دیوارِ این پس کوچه می چسبانم ک برای خودم و اندک افراد رهگذر تا همیشه بماند .

بعد از ده سال، بعد از امتحان دیوار های مختلف برای نوشتن روزمرگی ها، باز گذارم به وبلاگ نویسی افتاده است؛ باید جایی داشته باشم که دستم از نوشتن درد نگیردُ قلمم روان باشد، و تا مغزم دهان باز کرد، افاضاتش را به رشته ی تحریر در آورم!

آمده ام تا به دور از چشم ها و تشویق های پفکیُ کله هایی که در سوراخ سمبه های زندگی ام می چرند بنویسم تا بارِ سنگینی را بی مصیبت و نگرانی از دوشم بر زمین بگذارم.

اینجا کوچه ای تنگ و یک نفره است دور از شهر، در حوالی نیزاری سبز و اندک ماهتابی به دیوار هایش پاشیده است و زیر هر برگی ک به دیوارِ پس کوچه ام میدوزم، جیرجیرکی آوازِ شب سر می دهد!

  • ۹۸/۰۶/۱۷
  • زهرا فلسفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی