پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

چو تختِه پاره بر موج

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۵۱ ق.ظ

 

 

موقع هایی ک چیزی بِ چیزی مرتبط است و تلپاتی از سر و کولم بالا می رود طبیعی است کِ پاهایم بِ دنبال احساساتم بدوند.
اما زمان هایی مثل الان ک احساساتم بِ تنهایی بدونِ هیچ نشانه ای فعال می شوند ترسناک اند؛ میدانی یک چیزی می خواهد بشود و تو بی حس می شوی و کمترین حرکتی در خلاف جهتش نمی کنی و یا حتی در جهتش.
تو فقد دست هایت را باز کرده ای و شکمت را پرِ هوا کرده ای و خوابیده ای روی آب تا جریانِ راکد آب تکانی بخورد و تو را به سویی ببرد، یا همینطور در وسط استخر میچرخی و کیف میکنی یا کله ات می خورد به دیوارِ استخر!
من الان چنان وضعی دارم :)
گنگ و رها؛
به بی دلیل ترین حالت ممکن.

 

 

بعد التحریر: امروز کِ حدودن یک هفته از نوشتن متن بالا گذشته اتفاقی این نقاشی رو دیدم؛ این دقیقن همون فضایی عه کِ تو ذهن من شکل گرفت و هنوز هم بِ همین شکل جریان داره؛ فعلن سرم نخورده بِ دیوارِ جایی!

 

  • ۹۸/۱۱/۱۲
  • زهرا فلسفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی