پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

پَس کوچه

کسی نمیشنود ما را، اگر که رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری به گوش های خودت رو کن

امروز همه تویی

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ق.ظ

 

قاعدتن بعد از نمازِ صبح کِ خوابت نَبَرد باید بنشینی دعا بخوانی یا قرآن تلاوت کنی تا از سفره ی پهن شده ی روزی خورده نانی برای روزِ پیشِ رو عایدت شود؛


 امروز سحر را اما نشستم بِ گوش دادنِ سازِ تهمورسِ پور ناظری؛


چشم هایت را کِ ببندی در پشت پلک هایت می بینی کِ در لا بِ لای صدای بالِ فرشتگان کِ از دامانشان نقره می پاشند سحر هنگام بر روی سرِ گنجشک های ذکر گو، صدای ساز تمامِ ذراتِ عالم را بِ رقص در آورده است، رقصی سِحر آمیز و نیمه روشن...!

و هنگامی کِ حنجره ی همایونی بِ ارتعاش در می آید تمامِ ذره های بِ اوج رسیده از شدتِ هیجان سست می شوند و کفِ عالم پخش می شوند...!

میگویند صنعت موسیقی بی برکت است؛ نمیدانم این سحر از برکتِ روز چِ مقدار در کاسه ی من ریخته شده است، اما چنین موسیقی ای شاید در عرش هم بِ دستِ ملکوتیان نواخته شود!

ای زندگیِ تنُ توانم همه تو، جانیُ دلی ای دلُ جانم همه تو...!

  • ۹۸/۱۱/۳۰
  • زهرا فلسفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی